جابر بن حیان,پدر علم شیمی

زندگینامه جابربن حیان: 

جابربن حيان در حدود سال ۷۵۰ ميلادي در توس ولادت يافت. اما در مورد تاريخ دقيق تولد و حتي مرگ و محل تولد وي اختلاف نظر وجود دارد.

وی برای آموختن علم و دانش به سرزمین های مختلفی سفر نمود. در مدینه مدت بسیاری محضر امام جعفر صادق (ع) را درک نمود و بعد ها همواره از ایشان به بزرگی و عظمت یاد می کرد. او پس از شهادت امام به کوفه رفت و در آنجا، آزمایشگاه خود را تاسیس کرد.نام امام جعفر صادق فراوان در کتابهاي جابر آمده است.، زيرا وي از شاگردان امام جعفر صادق بوده است. ارتباط جابر با امام جعفر صادق بايد کوتاه مدت بوده باشد، زيرا شهادت امام جعفرصادق در سال ۷۶۵ ميلادي يعني حدود بيست سال پس از ولادت جابر، اتفاق افتاده است

جابر بن حیان ، کتابی مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله ، تالیف کرده است. "برتلو" شیمیدان فرانسوی که به پدر شیمی سنتز مشهور است، سخت تحت تاثیر جابر واقع شده ، می‌گوید: «جابر در علم شیمی همان مقام و پایه را داشت که ارسطو در منطق

«جابر ، شاگرد و دوست امام صادق علیه‌السلام بود و امام را شخصی والا و مهربان یافت؛ بطوری‌که نمی‌توانست از او جدا ولی بی‌نیاز بماند. جابر می‌کوشید تا با راهنمایی استادش ، علم شیمی را از بند افسانه‌های کهن مکاتب اسکندریه برهاند و در این کار تا اندازه‌ای به هدف خود رسید.»»

وي اولين کسي است که به علم شيمي شهرت و آوازه بخشيد و بي‌ترديد نخستين مسلماني است که شايستگي کسب عنوان شيميدان را دارد.

عاقبت، جابر بن حیان، در سال صد و نود و چهار ه.ش (معادل با ۸۱۵ میلادی) در شهر کوفهٔ عراق چشم از جهان فروبست

عقيده جابر درباره فلزات:

فلزات اصلي هفت تاست: طلا، نقره، مس، آهن، سرب، جيوه و قلع
اين فلزات به تعبير جابر قانون صنعت را تشکيل مي‌دهند. به عبارت ديگر قوانين علم کيميا بر اين هفت فلز استوار است. با اين حال، خود اين کانيها از ترکيب دو کاني اساسي، يعني گوگرد و جيوه بوجود مي‌آيند که به نسبتهاي مختلف، در دل زمين، باهم ترکيب مي‌شوند. بنابراين، تفاوت ميان فلزات هفتگانه تنها يک تفاوت عرضي وجود دارد نه جوهري که محصول تفاوت نسبت ترکيب گوگرد و جيوه در آن است. اما طبيعت هر يک از گوگرد و جيوه تابع دو عامل زميني و زماني است. به عبارت ديگر، تفاوت خاک زميني که اين دو کاني در آن بوجود مي‌آيند و همچنين تفاوت وضعيت کواکب به هنگام پيدايش آنها موجب مي‌شود که طبيعت گوگرد و يا جيوه تفاوت پيدا کند.تعريف جابر از بعضي فلزات و تبديل آنها

زندگی نامه ی محمد تقی ملک شعرای بهار

ملک‌الشعرا»، در 18 آذرماه 1265 خورشيدي در محله‌ي «سرشور» در شهر «مشهد» به دنيا آمد. پدر او، «ميرزا محمدکاظم» متخلص به «صبوري»، ملک‌الشعراي آستان قدس رضوي بود. خاندان پدري «بهار» که خود را از نسل «ميرزا احمد صبوري کاشاني»، شاعر و قصيده‌سراي سرشناس «فتحعلي‌شاه قاجار» مي دانستند، تخلص «صبوري» را يافته‌بودند.

مادر او نيز از يک خاندان تجارت‌پيشه بود که نياکانش از سرشناسان گرجستان و مسيحيان قفقاز بودند که پس از جنگ ايران و روس، توسط «عباس ميرزا» به ايران آمدند و دين اسلام را پذيرفتند.

«محمدتقي بهار» در سن چهار سالگي نزد زن عموي خود تحصيلات ابتدايي را آغاز ‌کرد. سپس به مکتب از دست پدر نيز جايزه دريافت ‌کرد:

يان
بيامد به ميدان چو شير ژيان

«بهار» تا سن پانزده سالگي همچنان در گستره‌ي شعر و ادب و نقاشي طبع‌آزمايي ‌کرد. در اين سن و سال، پدر همچنان مشوق اوست. اما پدر بر اثر دورانديشي و در نظر گرفتن چشم انداز آينده‌ي فرزند، به اين باور مي‌رسد که زمانه، دگرگون شده‌است و امروزه ديگر نمي‌توان با سرودن شعر و پرداختن به هنرهايي از اين دست، زندگي کرد. پس بايد به دنبال کسب کار و تجارت رفت. چنين است که پدر تحصيل و آموزش او رامتوقف مي‌کند و به دنبال آموختن کار وحرفه، به مغازه‌ي بلور فروشي دائي‌اش مي‌فرستد. اما روح شاعر همچنان در دنياي شعر سر مي‌کند.

در هيجدهمين بهار زندگي شاعر، پدر درمي‌گذرد و مسئوليت خانواده از جمله مادر، خواهر و دو برادر کوچک به عهده‌ي او محول مي‌شود. شاعر جوان قصيده‌اي براي «مظفر الدين‌شاه» مي‌سرايد و به تهران مي‌فرستد و به پاداش آن، شاه، يکصد تومان صله براي او روانه مي‌کند و لقب پدر، يعني همان «ملک الشعرايي آستان قدس رضوي» را نيز به او مي‌دهد.

«بهار»جوان با به دست گرفتن شغل پدر، از غم تأمين معاش رهايي مي‌يابد و بار ديگر به ادامه‌ي تحصيلات ادبي مي‌پردازد. اصول عالي ادب فارسي و مقدمات عربي را نزد «اديب نيشابوري» و «سيد عليخان درگزي» و ساير فضلاي خراسان فرامي‌گيرد. آنگاه «بهار» جوان، آرزو مي‌کند که براي ادامه‌ي تحصيل به فرنگ برود اما مسئوليت خانواده از يک سو و آغاز انقلاب مشروطيت که دگرگوني عميقي در باورهاي او به وجود آورده از سوي ديگر، مانع اجراي اين تصميم مي‌شود.

درسال 1284 مستزاد معروف خود را با مطلع: «با شه ايران ز آزادي سخن گفتن خطاست، کار ايران با خداست» را خطاب به «محمد علي‌شاه قاجار» مي‌سرايد. سپس وارد فعاليت‌هاي سياسي شده و به صف آزاديخواهان و مشروطه‌طلبان مي‌پيوندد. در سن بيست سالگي به عضويت انجمن مخفي «سعادت» در مي آيد، دست به نشر اشعار و مقاله هاي تند سياسي و انتقادي عليه مداخله‌هاي روس و انگليس مي‌زند، روزنامه‌ي معروف «نوبهار» را در «مشهد» منتشر مي‌کند و در حزب دموکرات خراسان نيز به فعاليت مي‌پردازد.

شناخت «بهار» از مرام‌هاي سياسي جديد در آن زمان و شکل گرفتن باورهاي سياسي او به ميزان قابل توجهي مرهون آشنايي او با «حيدرعمو اوغلي» است. «حيدرخان»، اين انقلابي حرفه‌اي يا به قول «عارف قزويني»، «چکيده‌ي انقلاب»، که در مبارزات انقلابي روسيه شرکت کرده و عضو حزب «اجتماعيون عاميون» قفقاز بوده، در سال 1289 خورشيدي به قصد تأسيس شعبه‌ي حزب «دموکرات» به مشهد سفر مي‌کند و با شاعر جوان که مقالات شورانگيزش را خوانده و دورادور او را مي‌شناسد، آشنا مي‌شود. پس از اين ديدار، «بهار» به عنوان عضو کميته‌ي ايالتي اين حزب در خراسان برگزيده مي‌شود.

نخستين جلسه‌ي حزب دموکرات مشهد نيز در مسجد «گوهرشاد» برگزار مي گردد. در اين جلسه، او نطق آتشيني ايراد مي‌کند که طرف خطابش ژنرال کنسول روس تزاري است که شديدآ به وحشت مي‌افتد. شاعر در همان زمان نخستين قصيده‌اش را که بسيار شهرت يافت، مي‌سرايد. اين قصيده پيامي است خطاب به وزير امور خارجه‌ي انگلستان «سر ادوارد گري».

اين شعر که معروفترين چکامه‌ي سياسي عصر خود مي‌شود، از طرح تقسيم ايران، بين روسيه و انگليس به سختي انتقاد مي‌کند. در تظاهرات سراسري که از جمله در تهران و مشهد صورت مي‌گيرد، زنان روبنده بسته، نخستين تظاهرات سياسي خود را در جلوي مجلس شوراي ملي برپا مي‌دارند. شاگردان مدارس نيز با فرياد «يا مرگ يا استقلال» در حالي‌که پرچم ايران را در دست دارند، دست به تظاهرات مي‌زنند و تصنيف «عارف قزويني» را مي‌خوانند.

در همين زمان «ملک‌الشعراي بهار» يکي از شعرهاي شورانگيز خود را با نام «ايران مال شماست»، منتشر مي‌کند. هدف او اين است که با اين شعر و سرود، احساسات ملت را برانگيزد و آنها را به جنبش درآورد. به همين منظور از دو اهرم نيرومند آن زمان، يعني «غيرت اسلامي» و «جنبش ملي» مدد مي‌گيرد:

هان اي ايرانيان، ايران اندر بلاست
مملکت داريوش دستخوش نيکلاست
مرکز ملک کيان، در دهن اژدهاست
غيرت اسلام کو، جنبش ملي کجاست
برادران رشيد، اين همه سستي چراست
ايران مال شماست، ايران مال شماست
به کين اسلام باز، خاسته برپا صليب
خصم شمال و جنوب، داده نداي مهيب
روح تمــدن ـــه لب، آيـــه‌ي اَمَّن يجيب
دين محمد، يتيم، کشور ايران، غريب
بر اين يتيم و غريب، نيکي آئين ماست
ايران مال شماست، ايران مال شماست

«ملک‌الشعراي بهار» روزنامه‌ي «تازه بهار» را در آذرماه 1290 در مشهد انتشار مي‌دهد. در بهار سال 1294 در زمان کابينه‌ي «محمد ولي‌خان»، سپهسالار اعظم، شش ماه به «بجنورد» تبعيد مي‌شود و در سال 1299 نيز در زمان کابينه‌ي «سيد ضياء‌الدين طباطبائي» مدت سه ماه در «شميران» تحت نظر است.

***

«بهار» انتشار دوره‌ي دوم روزنامه‌ي «نوبهار» را آغاز مي‌کند که همچنان با مخالفت ژنرال کنسول دولت روس در شهر «مشهد» روبه‌رو مي‌گردد. در اين روزنامه دست به انتشار يک رشته مقالات در رابطه با آزادي زنان، زير عنوان‌هاي «زن مسلمان»، «تجدد و انقلاب» و «روح ديانت» مي‌زند که به تحريک کنسول روس، موجب برخورد او با برخي زهدفروشان مي‌گردد و روزنامه‌ي «نوبهار» بار ديگر توقيف شده و شاعر، دستگير مي‌شود. اما مردم، هوشيارانه و به پاداش مبارزات سياسي او، از شهرهاي «درگز»، «کلات» و «سرخس»، «بهار» را به عنوان نماينده، در مجلس سوم شوراي ملي انتخاب مي‌کنند. اين انتخاب، آزادي شاعر را تأمين مي‌کند.

در مجلس سوم، «اعتداليون» و حتي بعضي از سران دموکرات به بهانه‌ي نوشتن مقالاتي در مورد آزادي زنان، با اعتبارنامه‌اش مخالفت مي‌کنند تا سرانجام پس از شش ماه به تصويب مي‌رسد و شاعر پا به عرصه‌ي مبارزات پارلماني مي‌گذارد و با سلطه‌ي غيرقانوني «رضاخان» سردار سپه، به مقابله برمي‌خيزد.

«رضاخان» حکم قتل «بهار» را صادر مي‌کند. در بهار سال 1303 پس از ايراد نطق تندي در مجلس، هنگامي که قصد خروج از آنجا را دارد، به اشتباه، به جاي او، «واعظ قزويني»، مدير روزنامه‌ي «رعد» را به دليل شباهت زياد او به «بهار» ترور مي‌کنند. روز بعد «فرخي يزدي» به خانه‌ي «بهار» مي‌آيد و به او اطلاع مي‌دهد که تروريست‌هاي پليس اشتباهاً به «واعظ قزويني» حمله برده و او را به وضع دردناکي در خيابان سر بريده‌اند.

***

بقيه‌ي زندگي «بهار» نيز به سادگي نمي‌گذرد، روزگار او، چه در دنياي سياست و چه در گستره‌هاي ديگر، دچار حوادث و فراز و نشيب‌هاي فراواني مي‌شود. بارها به زندان مي‌افتد يا دچار بلاياي فراوان ديگري مي‌گردد اما همچنان سربلند زندگي مي‌کند و دست به خلق آثار بسياري در زمينه‌ي ادبيات و فرهنگ مي‌زند.

در مرداد 1308 به مدت يک ماه به زندان مي‌افتد ولي پيايند آن در مجموع، پنج سال پر اضطراب از عمر او را در بر مي‌گيرد. بيم و اميد، حس اختناق، تهديد به مرگ و مبارزه‌ي روحي شاعر با خود، براي زنده ماندن و تسليم شدن و يا سرکشي کردن و نابود شدن، فصل درخشاني در کارنامه‌ي شعري او پديد مي‌آورد. او کامل‌ترين آثارش را در همين زمان خلق کرده‌است.

سلولي تاريک، بويناک و آلوده که درست در کنار توالتي قرار گرفته، خوابگاه نخستين شب‌هاي مرد زنداني است. در شعري که بيان کننده‌ي وضع چنين سلولي است، او مخاطب خود را «مير شهر» يا شهردار و يا رئيس زندان قرار مي‌دهد که مسبب اصلي اين اوضاع يعني شاه نيز بي‌نصيب نمي‌ماند. بخشي از شعر «حبسيه» را که شاعر به اين وضع اسفناک خود در زندان اشاره دارد در زير بخوانيد:

...راست گر خواهي، گناهم دانش و فضل من است
در قفس ماند بلي چون مــرغ، خوش الحان بود
چاپلوس و دزد و حيز، آزاد و من در حبس و رنج
ز آنکه فکرم را به گرد معرفت جولان بود
گر نه ناداني ازين زندان بتر بودي همي
بنــده کــردي آرزو تا کاشکي نادان بود
مستراح و محبسي با هم دو گام اندر سه گام
کانــدر آن خـوردن همي با ريستن يکسان بود
شستشوي و خورد و خواب و جنبش و کار دگر
جملــه در يک لانــه! کي مستوجب انسان بود
يا کم از حيوان شناســـد مردمان را ميــر شهـــر
يا کــه مير شهر خــــود باري کـــم از حيــوان بود
خاصه همچون من که جرمم حفظ قانون است و بس
کي بــدان جرمـــم سزا، اين کلبـــه‌ي احـــزان بود...

شاعر معتقد است که گناهي مرتکب نشده و تنها جرمش اين است که روزگاري آزاديخواه بوده و شاه آزادي‌کُش از او کينه به دل دارد. طرفداران و دوستاني که «بهار» در دستگاه حکومتي داشته اين نکته را به او يادآور مي‌شوند که شعري پوزش‌خواه بسرايد تا از قيد زندان رهاشود.

شايد وجود نامه‌اي اين چنين موجب مي‌شود که دستگاه حکومت او را آزاد ‌‌کند، از طرف ديگر و يا شايد روزگار هنوز آنقدر مساعد نيست که مردي سرشناس و محترم، چون «ملک‌الشعراي بهار» را بدون مدرک قانوني به مدت زيادي در زندان نگاه دارند. سرانجام شاعر، آزادي خود را باز مي‌يابد.

دو سه سالي را در عزلت خانه و به کار و مطالعه و چند ساعتي تدريس در هفته مي‌گذراند تا مدتي بعد که درست در شب عيد سال 1312 خورشيدي براي دومين بار و اين بار، از سر سفره‌ي هفت‌سين و از کنار زن و فرزندش او را روانه‌ي زندان مي‌کنند. «بهار» در شعري که به همين مناسبت سروده، مي‌گويد که به جاي «هفت‌سين»، بر سفره‌اش «هفت شين» نهادند که شامل شکوا، شيون، شَغَب، شور و شِين و ذکر شه که شريک دعاي سحر شاعر بوده‌است:

با اين اميـــد، سال بسر بــــردم، اي دريغ
غافل کـــه بخت، کار من از بــد، بتــر کُنــد
در مــوسمي کــه مــرغ کُنـــد تازه آشيان
شاهـــم ز آشيانِ کهـن، در بــــه در کُنــد
در خانـــه، پنـج طفل و زني رنج‌ديــده را
گــريان ز هجـــــــر شوهـر و ياد پدر کُنــد
شاهــا، روا مــدار که بر جاي هفت‌سين
با هفت‌شين، کسي شب نوروز سرکند
شکوا و شيون و شَغَب و شور و شِين را
با ذکــر شـــه، شريک دعاي سحــر کنــد

از سال 1287 که «ملک‌الشعراي بهار» ترکيب‌بند «ترانه‌ي ملي» و قصيده‌ي «فتح‌الفتوح» و از همه مهمتر قصيده‌ي «جهنم» را مي‌سرايد، و آن جوان 23 ساله را در قالب يک استاد سخن به جامعه‌ي ادب و سياست معرفي مي‌کند و «بهار» پرخاشگر و پيکارجو در توفان زندگي معاصر کشورش غوطه مي‌زند، تا سال 1313 به مدت 26 سال، سخن‌سرايي است که نبضش با نبض مردم ايران همنوايي دارد. دردهاي آنها را مي‌شناسد و بازگو مي‌کند، آرزوهاي آنها را برمي‌شمرد و بارها در کارهاي اجتماعي، چراغداري قوم را مي‌کند. شاعر تقريباً در تمام رويدادهاي مهم اين 26 سال حضور دارد و اغلب با جبهه‌گيري فعال به سود ارزش‌هاي آزادي سياسي و حقوق مردمي اقدام مي‌کند.

مشروطيت، استبداد صغير، جنگ جهاني، اشغال ايران، خطر تجزيه‌ي ايران، مبارزات پارلماني، مبارزه عليه کودتا، عليه جمهوري نمايشي و در آخر مبارزه عليه نظام پهلوي و در پايان سومين دوره، دربند و زندان بودن او، که ره‌آورد رژيم پهلوي است. در آن حال که بسياري و شايد خود شاعر نيز گمان مي‌کند که او باز هم به مثابه يک مخالف در سياست دخالت خواهد کرد، در عمل ديگر به صحنه بازنمي‌گردد، مگر در پوشش معلمي، مدرسي، وزيري يا نماينده‌ي مجلس.

شاعر شايد دلهره‌ها و دغدغه‌هاي پيشين را به ميزان زيادي ديگر ندارد. چيزي که آبشخور و بن‌مايه‌ي بسياري از شعرهاي فراموش نشدني اوست. «بهار» خود به اين نکته آگاه بود و اصراري در سرودن شعر نيز نداشت چنان‌که تعداد شعرهايش در سال‌هاي بعد در مقايسه با گذشته، از نصف هم کمتر مي‌شود

***

بهار در سال 1323 با کمک قوام‌السلطنه به عنوان يکي از نمايندگان ايران در جشن بيست و ششمين سالگرد انقلاب شوروي به آن کشور سفر مي‌کند و نخستين کنگره‌ي نويسندگان ايران را، در انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي، مي‌گشايد.

در بيشتر مراسم فرهنگي که بين ايران و يک کشور بيگانه برگزار مي‌شود، «بهار»، گل سرسبد و سخنگوي اول است. شاعر مي‌خواهد شنوندگاني داشته باشد. بخصوص مرغ دلش در هواي جوانان پرواز مي‌کند. از مکتب‌هاي مورد علاقه‌ي جوانان دفاع مي‌کند، به جمع آنها مي‌رود و برايشان حرف مي زند. اما طولي نمي‌کشد که بيماري سل که در زندان‌هاي هراسناک و در دوران تنهايي و انزوا در جانش ريشه دوانيده، خود مي‌نمايد و به سراغش مي آيد و البته که در دوران پيري دردانگيز تر مي‌شود.

او که وکيل مجلس است به دليل شدت بيماري، از کار استعفا مي‌دهد و به توصيه‌ي پزشکان براي معالجه به «سويس» مي رود و چند ماهي در آسايشگاهي در دهکده‌ي کوهستاني «لزن» بستري مي‌شود. موضوع بيشترشعرهاي «بهار» در اين دوره از اقامتش در آنجا، وصف دوري و دلتنگي وطن است و ياد‌آوري صحنه‌هاي خوش زندگي خصوصي او در تهران.

ملک‌الشعرا»، در 18 آذرماه 1265 خورشيدي در محله‌ي «سرشور» در شهر «مشهد» به دنيا آمد. پدر او، «ميرزا محمدکاظم» متخلص به «صبوري»، ملک‌الشعراي آستان قدس رضوي بود. خاندان پدري «بهار» که خود را از نسل «ميرزا احمد صبوري کاشاني»، شاعر و قصيده‌سراي سرشناس «فتحعلي‌شاه قاجار» مي دانستند، تخلص «صبوري» را يافته‌بودند.

مادر او نيز از يک خاندان تجارت‌پيشه بود که نياکانش از سرشناسان گرجستان و مسيحيان قفقاز بودند که پس از جنگ ايران و روس، توسط «عباس ميرزا» به ايران آمدند و دين اسلام را پذيرفتند.

«محمدتقي بهار» در سن چهار سالگي نزد زن عموي خود تحصيلات ابتدايي را آغاز ‌کرد. سپس به مکتب از دست پدر نيز جايزه دريافت ‌کرد:

يان
بيامد به ميدان چو شير ژيان

«بهار» تا سن پانزده سالگي همچنان در گستره‌ي شعر و ادب و نقاشي طبع‌آزمايي ‌کرد. در اين سن و سال، پدر همچنان مشوق اوست. اما پدر بر اثر دورانديشي و در نظر گرفتن چشم انداز آينده‌ي فرزند، به اين باور مي‌رسد که زمانه، دگرگون شده‌است و امروزه ديگر نمي‌توان با سرودن شعر و پرداختن به هنرهايي از اين دست، زندگي کرد. پس بايد به دنبال کسب کار و تجارت رفت. چنين است که پدر تحصيل و آموزش او رامتوقف مي‌کند و به دنبال آموختن کار وحرفه، به مغازه‌ي بلور فروشي دائي‌اش مي‌فرستد. اما روح شاعر همچنان در دنياي شعر سر مي‌کند.

در هيجدهمين بهار زندگي شاعر، پدر درمي‌گذرد و مسئوليت خانواده از جمله مادر، خواهر و دو برادر کوچک به عهده‌ي او محول مي‌شود. شاعر جوان قصيده‌اي براي «مظفر الدين‌شاه» مي‌سرايد و به تهران مي‌فرستد و به پاداش آن، شاه، يکصد تومان صله براي او روانه مي‌کند و لقب پدر، يعني همان «ملک الشعرايي آستان قدس رضوي» را نيز به او مي‌دهد.

«بهار»جوان با به دست گرفتن شغل پدر، از غم تأمين معاش رهايي مي‌يابد و بار ديگر به ادامه‌ي تحصيلات ادبي مي‌پردازد. اصول عالي ادب فارسي و مقدمات عربي را نزد «اديب نيشابوري» و «سيد عليخان درگزي» و ساير فضلاي خراسان فرامي‌گيرد. آنگاه «بهار» جوان، آرزو مي‌کند که براي ادامه‌ي تحصيل به فرنگ برود اما مسئوليت خانواده از يک سو و آغاز انقلاب مشروطيت که دگرگوني عميقي در باورهاي او به وجود آورده از سوي ديگر، مانع اجراي اين تصميم مي‌شود.

درسال 1284 مستزاد معروف خود را با مطلع: «با شه ايران ز آزادي سخن گفتن خطاست، کار ايران با خداست» را خطاب به «محمد علي‌شاه قاجار» مي‌سرايد. سپس وارد فعاليت‌هاي سياسي شده و به صف آزاديخواهان و مشروطه‌طلبان مي‌پيوندد. در سن بيست سالگي به عضويت انجمن مخفي «سعادت» در مي آيد، دست به نشر اشعار و مقاله هاي تند سياسي و انتقادي عليه مداخله‌هاي روس و انگليس مي‌زند، روزنامه‌ي معروف «نوبهار» را در «مشهد» منتشر مي‌کند و در حزب دموکرات خراسان نيز به فعاليت مي‌پردازد.

شناخت «بهار» از مرام‌هاي سياسي جديد در آن زمان و شکل گرفتن باورهاي سياسي او به ميزان قابل توجهي مرهون آشنايي او با «حيدرعمو اوغلي» است. «حيدرخان»، اين انقلابي حرفه‌اي يا به قول «عارف قزويني»، «چکيده‌ي انقلاب»، که در مبارزات انقلابي روسيه شرکت کرده و عضو حزب «اجتماعيون عاميون» قفقاز بوده، در سال 1289 خورشيدي به قصد تأسيس شعبه‌ي حزب «دموکرات» به مشهد سفر مي‌کند و با شاعر جوان که مقالات شورانگيزش را خوانده و دورادور او را مي‌شناسد، آشنا مي‌شود. پس از اين ديدار، «بهار» به عنوان عضو کميته‌ي ايالتي اين حزب در خراسان برگزيده مي‌شود.

نخستين جلسه‌ي حزب دموکرات مشهد نيز در مسجد «گوهرشاد» برگزار مي گردد. در اين جلسه، او نطق آتشيني ايراد مي‌کند که طرف خطابش ژنرال کنسول روس تزاري است که شديدآ به وحشت مي‌افتد. شاعر در همان زمان نخستين قصيده‌اش را که بسيار شهرت يافت، مي‌سرايد. اين قصيده پيامي است خطاب به وزير امور خارجه‌ي انگلستان «سر ادوارد گري».

اين شعر که معروفترين چکامه‌ي سياسي عصر خود مي‌شود، از طرح تقسيم ايران، بين روسيه و انگليس به سختي انتقاد مي‌کند. در تظاهرات سراسري که از جمله در تهران و مشهد صورت مي‌گيرد، زنان روبنده بسته، نخستين تظاهرات سياسي خود را در جلوي مجلس شوراي ملي برپا مي‌دارند. شاگردان مدارس نيز با فرياد «يا مرگ يا استقلال» در حالي‌که پرچم ايران را در دست دارند، دست به تظاهرات مي‌زنند و تصنيف «عارف قزويني» را مي‌خوانند.

در همين زمان «ملک‌الشعراي بهار» يکي از شعرهاي شورانگيز خود را با نام «ايران مال شماست»، منتشر مي‌کند. هدف او اين است که با اين شعر و سرود، احساسات ملت را برانگيزد و آنها را به جنبش درآورد. به همين منظور از دو اهرم نيرومند آن زمان، يعني «غيرت اسلامي» و «جنبش ملي» مدد مي‌گيرد:

هان اي ايرانيان، ايران اندر بلاست
مملکت داريوش دستخوش نيکلاست
مرکز ملک کيان، در دهن اژدهاست
غيرت اسلام کو، جنبش ملي کجاست
برادران رشيد، اين همه سستي چراست
ايران مال شماست، ايران مال شماست
به کين اسلام باز، خاسته برپا صليب
خصم شمال و جنوب، داده نداي مهيب
روح تمــدن ـــه لب، آيـــه‌ي اَمَّن يجيب
دين محمد، يتيم، کشور ايران، غريب
بر اين يتيم و غريب، نيکي آئين ماست
ايران مال شماست، ايران مال شماست

«ملک‌الشعراي بهار» روزنامه‌ي «تازه بهار» را در آذرماه 1290 در مشهد انتشار مي‌دهد. در بهار سال 1294 در زمان کابينه‌ي «محمد ولي‌خان»، سپهسالار اعظم، شش ماه به «بجنورد» تبعيد مي‌شود و در سال 1299 نيز در زمان کابينه‌ي «سيد ضياء‌الدين طباطبائي» مدت سه ماه در «شميران» تحت نظر است.

***

«بهار» انتشار دوره‌ي دوم روزنامه‌ي «نوبهار» را آغاز مي‌کند که همچنان با مخالفت ژنرال کنسول دولت روس در شهر «مشهد» روبه‌رو مي‌گردد. در اين روزنامه دست به انتشار يک رشته مقالات در رابطه با آزادي زنان، زير عنوان‌هاي «زن مسلمان»، «تجدد و انقلاب» و «روح ديانت» مي‌زند که به تحريک کنسول روس، موجب برخورد او با برخي زهدفروشان مي‌گردد و روزنامه‌ي «نوبهار» بار ديگر توقيف شده و شاعر، دستگير مي‌شود. اما مردم، هوشيارانه و به پاداش مبارزات سياسي او، از شهرهاي «درگز»، «کلات» و «سرخس»، «بهار» را به عنوان نماينده، در مجلس سوم شوراي ملي انتخاب مي‌کنند. اين انتخاب، آزادي شاعر را تأمين مي‌کند.

در مجلس سوم، «اعتداليون» و حتي بعضي از سران دموکرات به بهانه‌ي نوشتن مقالاتي در مورد آزادي زنان، با اعتبارنامه‌اش مخالفت مي‌کنند تا سرانجام پس از شش ماه به تصويب مي‌رسد و شاعر پا به عرصه‌ي مبارزات پارلماني مي‌گذارد و با سلطه‌ي غيرقانوني «رضاخان» سردار سپه، به مقابله برمي‌خيزد.

«رضاخان» حکم قتل «بهار» را صادر مي‌کند. در بهار سال 1303 پس از ايراد نطق تندي در مجلس، هنگامي که قصد خروج از آنجا را دارد، به اشتباه، به جاي او، «واعظ قزويني»، مدير روزنامه‌ي «رعد» را به دليل شباهت زياد او به «بهار» ترور مي‌کنند. روز بعد «فرخي يزدي» به خانه‌ي «بهار» مي‌آيد و به او اطلاع مي‌دهد که تروريست‌هاي پليس اشتباهاً به «واعظ قزويني» حمله برده و او را به وضع دردناکي در خيابان سر بريده‌اند.

***

بقيه‌ي زندگي «بهار» نيز به سادگي نمي‌گذرد، روزگار او، چه در دنياي سياست و چه در گستره‌هاي ديگر، دچار حوادث و فراز و نشيب‌هاي فراواني مي‌شود. بارها به زندان مي‌افتد يا دچار بلاياي فراوان ديگري مي‌گردد اما همچنان سربلند زندگي مي‌کند و دست به خلق آثار بسياري در زمينه‌ي ادبيات و فرهنگ مي‌زند.

در مرداد 1308 به مدت يک ماه به زندان مي‌افتد ولي پيايند آن در مجموع، پنج سال پر اضطراب از عمر او را در بر مي‌گيرد. بيم و اميد، حس اختناق، تهديد به مرگ و مبارزه‌ي روحي شاعر با خود، براي زنده ماندن و تسليم شدن و يا سرکشي کردن و نابود شدن، فصل درخشاني در کارنامه‌ي شعري او پديد مي‌آورد. او کامل‌ترين آثارش را در همين زمان خلق کرده‌است.

سلولي تاريک، بويناک و آلوده که درست در کنار توالتي قرار گرفته، خوابگاه نخستين شب‌هاي مرد زنداني است. در شعري که بيان کننده‌ي وضع چنين سلولي است، او مخاطب خود را «مير شهر» يا شهردار و يا رئيس زندان قرار مي‌دهد که مسبب اصلي اين اوضاع يعني شاه نيز بي‌نصيب نمي‌ماند. بخشي از شعر «حبسيه» را که شاعر به اين وضع اسفناک خود در زندان اشاره دارد در زير بخوانيد:

...راست گر خواهي، گناهم دانش و فضل من است
در قفس ماند بلي چون مــرغ، خوش الحان بود
چاپلوس و دزد و حيز، آزاد و من در حبس و رنج
ز آنکه فکرم را به گرد معرفت جولان بود
گر نه ناداني ازين زندان بتر بودي همي
بنــده کــردي آرزو تا کاشکي نادان بود
مستراح و محبسي با هم دو گام اندر سه گام
کانــدر آن خـوردن همي با ريستن يکسان بود
شستشوي و خورد و خواب و جنبش و کار دگر
جملــه در يک لانــه! کي مستوجب انسان بود
يا کم از حيوان شناســـد مردمان را ميــر شهـــر
يا کــه مير شهر خــــود باري کـــم از حيــوان بود
خاصه همچون من که جرمم حفظ قانون است و بس
کي بــدان جرمـــم سزا، اين کلبـــه‌ي احـــزان بود...

شاعر معتقد است که گناهي مرتکب نشده و تنها جرمش اين است که روزگاري آزاديخواه بوده و شاه آزادي‌کُش از او کينه به دل دارد. طرفداران و دوستاني که «بهار» در دستگاه حکومتي داشته اين نکته را به او يادآور مي‌شوند که شعري پوزش‌خواه بسرايد تا از قيد زندان رهاشود.

شايد وجود نامه‌اي اين چنين موجب مي‌شود که دستگاه حکومت او را آزاد ‌‌کند، از طرف ديگر و يا شايد روزگار هنوز آنقدر مساعد نيست که مردي سرشناس و محترم، چون «ملک‌الشعراي بهار» را بدون مدرک قانوني به مدت زيادي در زندان نگاه دارند. سرانجام شاعر، آزادي خود را باز مي‌يابد.

دو سه سالي را در عزلت خانه و به کار و مطالعه و چند ساعتي تدريس در هفته مي‌گذراند تا مدتي بعد که درست در شب عيد سال 1312 خورشيدي براي دومين بار و اين بار، از سر سفره‌ي هفت‌سين و از کنار زن و فرزندش او را روانه‌ي زندان مي‌کنند. «بهار» در شعري که به همين مناسبت سروده، مي‌گويد که به جاي «هفت‌سين»، بر سفره‌اش «هفت شين» نهادند که شامل شکوا، شيون، شَغَب، شور و شِين و ذکر شه که شريک دعاي سحر شاعر بوده‌است:

با اين اميـــد، سال بسر بــــردم، اي دريغ
غافل کـــه بخت، کار من از بــد، بتــر کُنــد
در مــوسمي کــه مــرغ کُنـــد تازه آشيان
شاهـــم ز آشيانِ کهـن، در بــــه در کُنــد
در خانـــه، پنـج طفل و زني رنج‌ديــده را
گــريان ز هجـــــــر شوهـر و ياد پدر کُنــد
شاهــا، روا مــدار که بر جاي هفت‌سين
با هفت‌شين، کسي شب نوروز سرکند
شکوا و شيون و شَغَب و شور و شِين را
با ذکــر شـــه، شريک دعاي سحــر کنــد

از سال 1287 که «ملک‌الشعراي بهار» ترکيب‌بند «ترانه‌ي ملي» و قصيده‌ي «فتح‌الفتوح» و از همه مهمتر قصيده‌ي «جهنم» را مي‌سرايد، و آن جوان 23 ساله را در قالب يک استاد سخن به جامعه‌ي ادب و سياست معرفي مي‌کند و «بهار» پرخاشگر و پيکارجو در توفان زندگي معاصر کشورش غوطه مي‌زند، تا سال 1313 به مدت 26 سال، سخن‌سرايي است که نبضش با نبض مردم ايران همنوايي دارد. دردهاي آنها را مي‌شناسد و بازگو مي‌کند، آرزوهاي آنها را برمي‌شمرد و بارها در کارهاي اجتماعي، چراغداري قوم را مي‌کند. شاعر تقريباً در تمام رويدادهاي مهم اين 26 سال حضور دارد و اغلب با جبهه‌گيري فعال به سود ارزش‌هاي آزادي سياسي و حقوق مردمي اقدام مي‌کند.

مشروطيت، استبداد صغير، جنگ جهاني، اشغال ايران، خطر تجزيه‌ي ايران، مبارزات پارلماني، مبارزه عليه کودتا، عليه جمهوري نمايشي و در آخر مبارزه عليه نظام پهلوي و در پايان سومين دوره، دربند و زندان بودن او، که ره‌آورد رژيم پهلوي است. در آن حال که بسياري و شايد خود شاعر نيز گمان مي‌کند که او باز هم به مثابه يک مخالف در سياست دخالت خواهد کرد، در عمل ديگر به صحنه بازنمي‌گردد، مگر در پوشش معلمي، مدرسي، وزيري يا نماينده‌ي مجلس.

شاعر شايد دلهره‌ها و دغدغه‌هاي پيشين را به ميزان زيادي ديگر ندارد. چيزي که آبشخور و بن‌مايه‌ي بسياري از شعرهاي فراموش نشدني اوست. «بهار» خود به اين نکته آگاه بود و اصراري در سرودن شعر نيز نداشت چنان‌که تعداد شعرهايش در سال‌هاي بعد در مقايسه با گذشته، از نصف هم کمتر مي‌شود

***

بهار در سال 1323 با کمک قوام‌السلطنه به عنوان يکي از نمايندگان ايران در جشن بيست و ششمين سالگرد انقلاب شوروي به آن کشور سفر مي‌کند و نخستين کنگره‌ي نويسندگان ايران را، در انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي، مي‌گشايد.

در بيشتر مراسم فرهنگي که بين ايران و يک کشور بيگانه برگزار مي‌شود، «بهار»، گل سرسبد و سخنگوي اول است. شاعر مي‌خواهد شنوندگاني داشته باشد. بخصوص مرغ دلش در هواي جوانان پرواز مي‌کند. از مکتب‌هاي مورد علاقه‌ي جوانان دفاع مي‌کند، به جمع آنها مي‌رود و برايشان حرف مي زند. اما طولي نمي‌کشد که بيماري سل که در زندان‌هاي هراسناک و در دوران تنهايي و انزوا در جانش ريشه دوانيده، خود مي‌نمايد و به سراغش مي آيد و البته که در دوران پيري دردانگيز تر مي‌شود.

او که وکيل مجلس است به دليل شدت بيماري، از کار استعفا مي‌دهد و به توصيه‌ي پزشکان براي معالجه به «سويس» مي رود و چند ماهي در آسايشگاهي در دهکده‌ي کوهستاني «لزن» بستري مي‌شود. موضوع بيشترشعرهاي «بهار» در اين دوره از اقامتش در آنجا، وصف دوري و دلتنگي وطن است و ياد‌آوري صحنه‌هاي خوش زندگي خصوصي او در تهران.

برای دیدن نمونه ای از شعر ایشان به ادامه مطلب

ادامه نوشته

خاطره ی امروزم

امروز معلممان گفتمن امروز جلسه با تمام معلمان دارم ومن را به عنوان معلم انتخاب کرد.بعد از این کهریاضی بمان درس دادرفت و کلاس را دست من سپرد.زنگ اول و دوم تا خواستمسه صفحه ریاضی درس بدم مغزم ترکید و آن قدر بی اجازهدم میزم آمدن که یه داد حسابی زدم که همه ترسیدند و سر جا شان نشستند.زنگ اخر که شد یادم رفت آدینه ها را بدم و سریع به یکی از بچه ها گفتم که برود و آدینه ها را بهشان بدهد و مشق ها را هم به آنان بگوید. تازه آنقدر مشق دادمتا حسابی سرشان گرم درس و مشق باشد.من برای گروهمم زیاد مشق میدهم.تازه فرداهم معلمم بد بختانه   

انرژی خورشیدی

انرژی خورشیدی نور و گرمای تولید شده توسط خورشید است. انرژی ستاره خورشید یکی از منابع عمده انرژی در منظومه شمسی می‌باشد. طبق آخرین برآوردهای رسمی اعلام شده عمر این انرژی بیش از ۱۴ میلیارد سال می‌باشد. در هر ثانیه ۲/۴ میلیون تن از جرم خورشید به انرژی تبدیل می‌شود. با توجه به وزن خورشید که حدود ۳۳۳ هزار برابر وزن زمین است. این کره نورانی را می‌توان به‌عنوان منبع عظیم انرژی تا ۵ میلیارد سال آینده به حساب آورد.

خورشید از گازهایی نظیر هیدروژن (۸/۸۶ درصد) هلیوم (۳ درصد) و ۶۳ عنصر دیگر که مهم‌ترین آنها اکسیژن، کربن، نئون و نیتروژن است تشکیل شده‌است.

میزان دما در مرکز خورشید حدود ۱۰ تا ۱۴ میلیون درجه سانتیگراد می‌باشد که از سطح آن با حرارتی نزدیک به ۵۶۰۰ درجه و به صورت امواج الکترو مغناطیسی در فضا منتشر می‌شود.

زمین در فاصله ۱۵۰ میلیون کیلومتری خورشید واقع است و ۸ دقیقه و ۱۸ ثانیه طول می‌کشد تا نور خورشید به زمین برسد. بنابراین سهم زمین در دریافت انرژی از خورشید میزان کمی از کل انرژی تابشی آن می‌باشد. سرمنشاء تمام اشکال مختلف انرژیهای شناخته شده تاکنون شامل (سوختهای فسیلی ذخیره شده درزمین، انرژی های بادی، آبشارها، امواج دریاها و...) موجود در کره زمین از خورشید می‌باشد.

انرژی خورشید همانند سایر انرژی ها بطور مستقیم یا غیر مستقیم می‌تواند به دیگر اشکال انرژی تبدیل شود، همانند گرما و الکتریسیته و.... ولیکن موانعی شامل (ضعف علمی و تکنیکی در تبدیل بعلت کمبود دانش و تجربه میدانی - متغیر و متناوب بودن مقدار انرژی به دلیل تغییرات جوی و فصول سال و جهت تابش - محدوده توزیع بسیار وسیع) موجب گردیده که نتوان استفاده مناسبی از این موحبت خدایی داشته باشیم.

استفاده ازمنابع عظیم انرژی خورشید برای تولید انرژی الکتریسته، استفاده دینامیکی، ایجاد گرمایش محوطه‌ها و ساختمانها، خشک کردن تولیدات کشاورزی و تغییرات شیمیایی و..... اخیرا شروع گردیده‌است.

انرژی خورشیدی نور و گرمای تولید شده توسط خورشید است. انرژی ستاره خورشید یکی از منابع عمده انرژی در منظومه شمسی می‌باشد. طبق آخرین برآوردهای رسمی اعلام شده عمر این انرژی بیش از ۱۴ میلیارد سال می‌باشد. در هر ثانیه ۲/۴ میلیون تن از جرم خورشید به انرژی تبدیل می‌شود. با توجه به وزن خورشید که حدود ۳۳۳ هزار برابر وزن زمین است. این کره نورانی را می‌توان به‌عنوان منبع عظیم انرژی تا ۵ میلیارد سال آینده به حساب آورد.

خورشید از گازهایی نظیر هیدروژن (۸/۸۶ درصد) هلیوم (۳ درصد) و ۶۳ عنصر دیگر که مهم‌ترین آنها اکسیژن، کربن، نئون و نیتروژن است تشکیل شده‌است.

میزان دما در مرکز خورشید حدود ۱۰ تا ۱۴ میلیون درجه سانتیگراد می‌باشد که از سطح آن با حرارتی نزدیک به ۵۶۰۰ درجه و به صورت امواج الکترو مغناطیسی در فضا منتشر می‌شود.

زمین در فاصله ۱۵۰ میلیون کیلومتری خورشید واقع است و ۸ دقیقه و ۱۸ ثانیه طول می‌کشد تا نور خورشید به زمین برسد. بنابراین سهم زمین در دریافت انرژی از خورشید میزان کمی از کل انرژی تابشی آن می‌باشد. سرمنشاء تمام اشکال مختلف انرژیهای شناخته شده تاکنون شامل (سوختهای فسیلی ذخیره شده درزمین، انرژی های بادی، آبشارها، امواج دریاها و...) موجود در کره زمین از خورشید می‌باشد.

انرژی خورشید همانند سایر انرژی ها بطور مستقیم یا غیر مستقیم می‌تواند به دیگر اشکال انرژی تبدیل شود، همانند گرما و الکتریسیته و.... ولیکن موانعی شامل (ضعف علمی و تکنیکی در تبدیل بعلت کمبود دانش و تجربه میدانی - متغیر و متناوب بودن مقدار انرژی به دلیل تغییرات جوی و فصول سال و جهت تابش - محدوده توزیع بسیار وسیع) موجب گردیده که نتوان استفاده مناسبی از این موحبت خدایی داشته باشیم.

استفاده ازمنابع عظیم انرژی خورشید برای تولید انرژی الکتریسته، استفاده دینامیکی، ایجاد گرمایش محوطه‌ها و ساختمانها، خشک کردن تولیدات کشاورزی و تغییرات شیمیایی و..... اخیرا شروع گردیدهبه ادامه ی مطلب روید خورشید، منبع بی پایان انرژی

ادامه نوشته

درباره ی امام زمان (عج)

محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.

تولد امام زمان (عج) پنهان نگاهداشته شد و امام حسن عسکری (ع) خبر آن را تنها به عده ای از شیعیان داده بود. حضرت در سال ٢٦٠ هـ ق پس از وفات پدر به امامت رسید. امامت ایشان بنا به حدیثهای بسیاری بود که از پیامبر (ص) و امامان پیشین روایت شده بود. امام زمان (عج) پس از آنکه بر جنازه پدر نماز گزارد از چشم مردمان پنهان شد. سبب پنهان شدن آن حضرت این بود که خلیفه های عباسی تصمیم به کشتن او داشتند.

بنا به اخبار و روایات شیعه غیبت آن حضرت دو بار صورت گرفته است. دوران غیبت نخست را که تا سال 329 هـ ق ادامه داشت دوران غیبت صغرا یا دوره نیابت خاصه می نامند. در این سالها امام به وسیله چهار نفر از نمایندگان خاص خود با شیعیان ارتباط داشت. این چهار تن که آنان را نواب اربعه (نایبان چهارگانه) می خوانند عبارتند از:

١- عثمان بن سعید بن عمری، از یاران امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) او به دستور امام حسن عسکری تا پایان عمر نایب امام زمان (عج) بود.

٢- ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید، از شاگردان یاران امام حسن عسکری که پس از مرگ از پدرش، عثمان بن سعید بن عمری، نیابت امام زمان (عج) را به عهده گرفت، او در سال ۳۰۴ یا ۳۰٥ هـ ق در بغداد درگذشت.

۳- حسین بن روح نوبختی که دستیار محمدبن عثمان بن سعید بود و پس از مرگ وی نیابت امام را به عهده گرفت و در سال ۳۲٦ در بغداد درگذشت.

٤- علی بن محمد سُمری که بنا به وصیت حسین بن روح نوبختی نایب امام شد و در حدود دو سال رابط امام و شیعیان بود. او در نیمه شعبان ۳٢۹ در بغداد درگذشت.

ـ با مرگ علی بن محمد سمری دوره غیبت صغرا یا نیابت خاصه پایان یافت و دومین دوره غیبت آن حضرت، یعنی دوران غیبت کبری، آغاز شد. این دوره تا ظهور امام زمان ادامه خواهد یافت. آخرین نامه و دستوری که سمری از امام زمان دریافت نمود به مضمون ذیل نقل شده است:

ـ «بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری خدا اجر برادران ترا در مصیبت تو بزرگ گرداند. تو بعد از شش روز خواهی مرد. پس خود را آماده کن و به احدی برای جانشینی خود وصیت نکن. زیرا غیبت تامه آغاز می شود و دیگر ظهوری نخواهد بود مگر به اذن خدای تعالی و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از جور خواهد بود. زود باشد که در بین شیعیان کسانی بیایند که ادعای مشاهده کنند، هر کس مدعی مشاهده من قبل از خروج سفیانی و صیحة آسمانی بشود کذاب و مفتری است. و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

ـ دوره غیبت کبری را دوران نیابت عامه نیز می نامند. نیابت عامه به این معنی است که در این دوره راهنمایی شیعیان به عهده فقهایی عالم از شیعیان است، که دارای شرایط تعیین شده برای راهنمایی هستند. در این دوره کسی مستقیماً از طرف امام زمان (عج) برای نیابت تعیین نمی شود.

ـ سبب واقعی پنهان شدن امام زمان (عج) از چشم مردمان در حدیثها بیان نشده است. حتی گروهی گفته اند علت غیبت بعد از ظهور امام زمان (عج) آشکار خواهد شد. اما از دلائل مهم غیبت، حفظ وجود امام از گزند دشمنان به فرمان خدا برای مصلحت اسلام و مسلمانان است. گذشته از این، غیبت امام زمان (عج) فقط از نظر ظاهری است و از نظر معنوی رابطه او با مردم قطع نشده است.

در حدیثی از پیامبر (ص) درباره دوره غیبت امام زمان (عج) نقل شده، آمده است که ایشان مانند خورشید پنهان شده در پس ابر است که دیده نمی شود، اما انوارش به زمین می رسد وبه آن سود می رساند، همه مسلمانان، به دلیل حدیث هایی که از پیامبر (ص) روایت شده است، معتقدند که مهدی (عج) روزی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت. امام تنها شیعیان هستند که به امامت او در دوران غیبت نیز معتقدند.....

ـ در دوران غیب کبری افراد بسیاری ادعای مهدویت کرده اند از جمله غلام احمد قادیانی، موسس فرقه قادیانی هند در ۱٢۳٥ هـ ق، سید علی محمد شیرازی معروف به سید باب، موسس فرقه بابیان در ایران، که به سال 1266 هـ ق در تبریز کشته شد و محمد احمد معروف به مهدی سودانی که در ۱۳۰٢ هـ ق (۱٨٨۱ م) در سودان بر ضد استعمارگران انگلیسی قیام کرد.

زندگی نامه شیخ احمد جام

شیخ الاسلام ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی معروف به شیخ احمد جام ۴۲۷ـ۴۴۰هجری در روستای نامق زاده شد.نیاکان او از نوادگان جریر ابن عبدالله بودند.وی از عارفان و صوفیان بنام قرن پنجم و ششم هجری قمری است.احمد جام بیست و دوسالگی تحولی روحی به او دست داد.وبه عارفان روی اورد.او در ۱۸سالگی از مردم کناره گرفت ودر ارتفاعات نامق و کوهستان گوشه گرفت و به مطالعه در قران و تفاسیر و تحقیق در حال عرفا پرداخت.در ۴۰سالگی به تعلیم و ارشاد و گفتار و نگارش رساله وکتاب پرداخت.او در سال ۵۲۰-۵۳۶هجری در گذشت. ارامگاه وی با قدمت ۸۰۰سال در خراسان رضوی واقع شد.  لطفا به ادامه ی مطلب بروید

ادامه نوشته

رنگ کردن کاغذ

برای رنگ کردن کاغذ از چای،پوست پیاز،پوست گردو،گل گاوزبان،          زعفران،حنا و رنگ های شیمیایی می توان استفاده کرد. این رنگ ها بسته به نوع کاغذ ، کیفیت های متنوعی را اراهه می دهند.

تاریخ کاغذ سازی

اولین ملتی که در جهان موفق به اختراع کاغذ گردید چینی ها بودند. در سال ۱۰۵بعد از میلاد مسیح شخصیز به نام تاسی لون موفق به اختراع کاغذ شد و حدود سال ۶۱۰ به ژاپن و در سال ۷۵۱ میلادی به سمر قند راه یافت.در اواسط قرن دوم هجری کاغذ از سمر قند به بلاد اسلامی رسید. (قفل ابن یحیی برمکی)نخستین کسی بود که در بغداد کارخانه ی کاغذ سازی را دایر کرد. اب الندیم ازشش نوع کاغذ که در زماند او معروف بود نام می برد و می گوید کتاب را از کاغذ سازی خراسانی می ساختند. در خراسان مردم برای ساختن کاغذ از پنبه و مواد نباتی استفاده می کردند. مهم ترین کاغذ هایی که توسط مسلمانان ساخته شد، کاغذ سلیمانی،طلعی،نوحی،فرعونی،جعفری،طاهری،    مامونی،منصوری،چینیو هانی بود.

بازیافت ها

با اینکه کاغذومحصولات کاغذی به سادگی قابل بازیافت و بازیابی هستند اما همچنان بزرگترین بخش از هر سطل اشغالی رابه خود اختصاص میدهند.کاغذ و مقوا حدود ۴۰٪جریان زباله هر شهری هستند. خوب چه نوع کاغذی قابل بازیافت است؟مقواوروزنامه وکاغذهای باکیفیتتر مثل(دفترچه هاوکاغذهای کپی وسر برگ هاو پاکت ها)همه قابل بازیافتهستند.انواع متفاوت کاغذ مثل کاغذ روزنامه یا کاغذ سفید مرغوب در ستونهای مجزا دسته بندی می شوند چون روش فراینده متفاوتی دارند.مرکز بازیافت تقریبا همه چیزهای کاغذی را پوشش پلاستیکی نداشته باشندبا جوهر چاپ نشده باشند بازیافت می کند.